با مردم در یک قاب…

آمده بود ملاقات دختر و نوه های دوقلویش که تازه متولد شده بودند.
آنقدر باهمه گرم سلام و احوالپرسی کرد که پرستارها کم کم خجالت را کنار گذاشتند. دورش حلقه زدند و اجازه خواستند برای گرفتن عکس. قبول کرد. ولی قبلش اشاره کرد به ته راهروی بخش. جایی که یک نیروی خدماتی داشت تی می کشید. گفت «برادر! ش ما هم بیا توی عکس یادگاری ما باش!»
پرستارها یکی دو تا عکس دیگر هم گرفتند. خبر نداشتند خیلی از مسئولان عالی رتبه کشورهای خارجی اصرار می کنند حتی شده پنج دقیقه سردار را ببیند…
می گفتند: «می خواهیم به عنوان یک بخش مهیج از زندگی مان و در تاریخ فعالیت سیاسی مان ژنرال را از نزدیک ببینیم و با او عکس بگیریم.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *